یک روز سگی از کنار
شیر خفته ای رد میشد .
وقتی سگ دید شیر خوابیده ،
طنابی آورد و شیر را محکم
به درختی بست!
وقتی شیر بیدار شد
متوجه وضعیتش شد .
و سعی کردتا طناب را
باز کند اما نتوانست .
در همان هنگام خری در حال گذر بود .
شیر رو به خر کرد و گفت:
ای خر اگر مرا از این بند
برهانی نیمی از جنگل
را به تو میدهم .
خر ابتدا تردد کرد و بعد طناب
را از دور دستان شیر باز کرد.
وقتی شیر رها شد و
خود را از خاک و گرد
و عبار خوب تکانید ،
رو به خر کرد و گفت:
من به تو نیمی از جنگل
را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :من به تو تمام جنگل را میدهم .
زیرا در مکانی که سگان دیگران
را بند کشند و خران برهانند
دیگر ارزش زندگی
کردن ندارد...
عبید زاکانی
·
·
2 امتیاز +
/
0 امتیاز -